به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز، شهید محمود شفیعی در سال ۸۲ به مناطق محروم کردستان و کرمانشاه رفت تا برای مردمان منطقه مدرسه بسازد. او در این مناطق کلاس قرآن برگزار میکرد و در نهایت اذرماه سال ۹۴ در منطقه خان طومار سوریه به شهادت رسید. در وصیتنامه این شهید از قول رهبر انقلاب بیان شده است که برای عرصه پیشرفت ایران اسلامی چند چیز ضروری است که طبیعتا رئیس جمهور آینده نیز برای پیشرفت و آبادانی کشور باید آنها را داشته باشد. در ذیل وصیت نامه این شهید را مرور میکنیم.
وصیتنامه شهید محمود شفیعی:
به نام خدای رحمان و خدای رحیم. خداوندا تو را به رحمانیت و رحیمیتت قسم که این بنده عاصی را بپذیر.
درود و سلام بر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاک و طاهرینش امیرالمومنین علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیه و حسن و حسین علیه السلام و مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که ان شاء الله در رکابش باشیم.
سلام و درود به روح امام و شهدای پاک از صدر اسلام تا کنون و سلام بر رهبر عزیز و معظم و بر همه خدمتگذاران صدیق انقلاب و اسلام و خدمت خواهران و برادران دینی و ایمانی خود.
از این که نام من هم در لیست« الرحیل» آمد از همگان حلالیت می طلبم. پدر و مادر عزیزم، همسر گرانقدرم، فرزندانم فاطمه و زهرا، خواهر و برادرانم. همه اقوام و دوستانم، همسنگران بسیجی ام. همکاران و همسایگان.
امید است کوتاهیها، بیمهریها و کج سلیقگی های من را به لطف و بزرگواری خود حلال کنید. اندک نام و آبرویی داشتم که مدیون تک تک شما خواهران و برادران بزرگوار بوده و اگر لطف شما نبود همین ناچیز هم نبودم اما از باب یادآوری چند مطلب خدمتتان عارض می شوم. مدافع حریم ولایت کسی است که مستمر با تلاش و کوشش مضاعف و با همدلی و همزبانی، با عزم ملی و مدیریت جهادی در پی آفریدن حماسه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باشد.
رهبر عزیزمان فرمودند که فرهنگ آن چیزی است که من حاضرم جانم را برایش بدهم. کار فرهنگی کاری است که تاثیر و تغییر در رفتار انسانها بگذارد. لذا برترین چیز را آن دیدم که با نگرش عمیق در ابعاد مختلف سبک زندگی خود پالایشی گسترده انجام دهیم و در حد توان سعی در تغییر آن و نیل به سبک زندگی ائمه اطهار علیهم السلام داشته باشیم. در همه عرصهها اخلاق، اعتقادات، سبک زندگی روزمره، سیاست، فرهنگ، حجاب، علم اندوزی، اقتصادی، تفریح، ورزش، خوراک، پوشاک و …
خواهرانم دشمن از سیاهی چادر شما بیشتر می ترسد تا از سرخی خون من و برای حفظ حجاب شما خون های زیادی ریخته شده. همچنین حجاب و پوشش برادران که تهدید جدی دشمن بر آن است. شهید عزادار نمی خواهد، شهید رهرو می خواهد و شما هم با قلم، قدم و زبان خود رهرو امام و رهبری باشید. جوانان عزیز چشم شهدا و تبلور خونشان به حرکت و شعور شما دوخته شده و باید مواظب باشیم خط ولایت را گم نکنیم. معیارها در تمامی گزینشها و انتخابها اشاره و اراده ولایت است.
رهبر عزیزمان فرمودند عرصه پیشرفت، عرصه عظمت و عرصه هویت اسلامی و ایرانی عرصه ای است که در آن شجاعت لازم است؛ فداکاری لازم است؛ دانش لازم است؛ ایمان عمیق لازم است؛ خودتان را آماده کنید.
قسمتی از وصیت نامه شهید
در ادامه گفتگویی را که با خانواده شهید صورت گرفته میخوانیم:
رحیم قربانی، رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران به همراه جمعی از جامعه قرآنی با یکدیگر قراری گذاشتند تا چهارشنبه هر هفته دیداری با یک خانواده شهید داشته باشند. چهارشنبه، سیزدهم اردیبهشت ماه مهمان خانواده شهید محمود شفیعی؛ جهادگر مدافع حرمی بودیم که آذرماه سال ۹۴ در جریان درگیریهای رزمندگان جبهه حق در مقابل تکفیریها جاویدالاثر شد. پس از یک ساعت و نیم در راه به محله خانه شهید میرسیم.
به واسطه نشانی که در دست داریم به دنبال خانه شهید شفیعی میگردیم و سرانجام بهطور اتفاقی، جوانی سر راهمان قرار میگیرد که از همسایگان این خانواده بود و راه درست را نشانمان میدهد. به کوچه قاجار رسیدیم. انتهای کوچه، خانهای دیده میشود که درش به روی میهمانان قرآنی باز است. مردی میانسال به همراه مرد جوانی که بهنظر پسرش میآمد جلوی در ایستاده و به مهمانان خوش آمد میگوید. پدر شهید شفیعی با قامتی استوار و با محاسن سفید با غم بزرگی که در چهرهاش پنهان کرده بود اما دست از لبخندش بر نمیداشت و با آغوش باز پذیرای مهمانان بود. وارد که میشویم حیاطی کوچک با گلهایش به استقبالمان میآید.
بوی گلها در اردیبهشت ماه فصل بهار تازگی خاصی به فضا بخشیده بود. کمی جلوتر که میرویم، بانویی سالخورده به همراه دختر و عروسانش برای خوشامدگویی به جلوی درب خانه میآیند. نگاهم به نگاهش میافتد و هنوز قطرههای اشکش روی صورتش جاری است و انگار پیش از ما دلش هوای پسرش را کرده بود. با همان چادرش دستانم را میگیرد. مهمانان در داخل اتاق پذیرایی دور پدر و مادر شهید مینشینند. اشکهای مادر خبر از دلتنگی میدهد و انگار دلش میخواست محمودش کنارش مینشست و دست در دستان مادر میگذاشت. در میان این دورهمی، دختری حدود چهارساله با چادر عربی کنار مادر نشسته بود. نگاهش را که میگیرم متوجه میشوم به قاب عکسی نگاه میکند که حکایت از روزهای حضور شهید در اردوی جهادی بود.
دقایقی پس از پذیرایی مهمانان، رامین بهرامی آیاتی از قرآن را قرائت میکند. قرآن تلاوت میشود و مادر زمزمه کنان صلوات میفرستد. پدر گاهی سرش را بلند میکند و به قاری احسنت میگوید. صدای الله اکبر... احسنت... تبارکالله از سوی مهمانان نثار قاری میشود.
صدای قرآن به گوشم میرسید و نا خوداگاه به قاب عکسهایی که دورتا دور خانه به دیوار آویخته شده بودند، نگاه میکردم. تابلوی هوالحی القیوم، پنج قل و ولایة علیابن ابی طالب.... حکایت از نگاه قرآنی خانواده شهید بود و الحق همین قرآنی بودن خانواده سبب پرورش چنین مردی همچون شهید محمود شفیعی شده بود.
تلاوت قرآن که به پایان میرسد، رحیم قربانی، رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران با اشاره به اهداف دیدارها با خانواده شهدا از سوی جامعه قرآنی اظهار کرد: ما به نمایندگی از جامعه قرآنی آمدیم تا سلام آنها را به شما برسانیم و بگوییم جامعه قرآنی به یاد شهدا هستند، شهدایی که در عمل دفاع از حریم قرآن و آلالله را نشان دادند و الحق که آنها به آیه آیه قرآن عمل کردند، نه تفسیر و وظیفه ماست که ادای دین کنیم.
وی افزود: ما باید بیشتر با نوع سبک زندگی این شهیدان آشنا شویم، سبک زندگی قرآنی و اسلامی که مدنظر مقام معظم رهبری بود. جوانان با این نوع سبکها کمتر آشنا هستند و باید این نوع سبک زندگی معرفی شود تا آنها رهرو شهدای دفاع مقدس باشند، شهدایی که نشان دادند پای آرمانهای انقلاب، قرآن، رهبر و اسلام هستند.
همزمان با صحبتهای قربانی، صدای شدت گرفتن باران شنیده شد و چند صدای آسمان غرنبه فضای سخنرانی را تغییر داد و انگار آسمان هم دلش گرفته بود؛ مثل دل مادر شهید شفیعی که همچنان دلتنگ فرزندش است. بوی باران در فضای خانه پخش شده بود. بوی گلها و کسی چه میداند شاید شهید شفیعی هم در خانه حضور داشت، این را مادربزرگم میگفت وقتی همسایهمان از دلتنگی پسرش گریه میکرد و مادربزرگم میگفت، چشمهایت را ببند و نفس بکش. بوی گلی را احساس میکنی که خودت آن را در باغچه احساس کاشته بودی.
صدای رعد و برق و به یکباره برق خانه رفت. اهل خانه برای روشنایی خانه پردهها را کشیدند تا کمی از تاریکی خانه گرفته شود. تصویربردارها فلشهایشان را از داخل کیف مجهزشان بیرون کشیدند و به دوربینهایشان متصل کردند.
حسن شفیعی، پدر شهید، صحبتهایش را آغاز میکند و ابتدا از خاطرات دوران کودکی پسرش محمود میگوید. وی ادامه داد: محمود مکبر بود و همیشه همکلاسیهایش را دور هم جمع میکرد و به مسجد میبرد و به نوبت در هر نوبت نماز، مکبری را به آنها میسپرد.
وی افزود: به کلاس قرآن اساتیدی همچون ابراهیم صفری، خیرخواه و اسکندری میرفت و مراسم پذیرایی این کلاسها را برعهده میگرفت. سربازی که رفت در سپاه ماند اما همچنان با بسیج هم همکاری میکرد.
پدرشهید شفیعی با اشاره به این موضوع که پسرش هفده سال در سپاه خدمت کرد، گفت: سال ۸۲ به مناطق محروم کردستان و کرمانشاه رفت تا برای مردمان منطقه مدرسه بسازد. او در این مناطق کلاس قرآن برگزار میکرد و در نهایت اذرماه سال ۹۴ در منطقه خان طومار سوریه به شهادت رسید.
وی در ادامه سال تولد شهید را ۱۳۵۵ اعلام کرد و گفت: پسرم هر بار که به سوریه میرفت به ما میگفت عازم مشهد هستم و به دلیل آنکه نگرانش نشویم، ما را در جریان سفر نمیگذاشت.
شفیعی اظهار کرد: پس از شهادتش متوجه شدیم که چه کسی را از دست دادیم. محمود همه ناراحتی اهل خانه را برطرف میکرد. هر کاری از دستش بر میآمد انجام میداد تا جایی که در سوریه غذاهای قرارگاه را جمع میکرد و برای آوارگان سوری غذا میبرد و همیشه تأکید میکرد که غذا را به فرزند ندهید بگذارید پدر خانواده غذا را بگیرد و در اختیار خانوادهاش بگذارد تا شرمگین نباشد.
وی افزود: از همرزمانش شنیده بودیم که نایلونها را جمعآوری میکرد و با نایلونها پنجرهای برای خانههای آوارقرار میداد. همچنین پسرم کلاس قرآن برگزار میکرد و بچههای این مسجد را با آن مسجد آشنا میکرد تا اتحاد و هماهنگی بینشان ایجاد شود.
در لابه لای صحبتهایش، جویای همسر و فرزندان شهید میشویم که پدر به دو نوه دختر به نامهای فاطمه و زهرای ۱۲ و ۱۴ ساله اشاره میکند. همسر و فرزندان شهید در اصفهان زندگی میکنند و سعادتی نصیبمان نشد تا از نزدیک دیداری با آنها داشته باشیم.
مادر اسم نوههایش را که میشنود، اشک در چشمانش جمع میشود و به یاد حرف پسرش میافتد که همیشه میگفت نباید به صورت زهرا و فاطمهام سیلی خورده شود که مادرم زهرا غصهاش خواهد گرفت.
فاطمه طاووسی مادر شهید شفیعی از تفاوتهای محمودش با سه فرزند دیگرش گفت: تولد محمود، سربازیاش و رفتارهایش متفاوت از خواهر و برادرهایش بود. همیشه به من میگفت مادر برایم دعا کنم تا شهید شویم. در سفرآخر با من تماس گرفت من مشهد هستم برایم دعا کن.
وی بغض کرده حرفهایش را ادامه داد: در سفرآخرش گفتم همسر و فرزندات را به چه امیدی رها کردی و او گفت که به حضرت زینب(س) سپردم. به پسرم افتخار میکنم که سبب شد تا اگر لیاقت داشته باشم هدیهای به حضرت زینب(س) تقدیم کنم.
مادر بعد از کمی سکوت که انگار بغضش را میخورد، گفت: هر درخواستی از محمود میکردم، چشم میگفت. متأسفانه قدر پسرم را ندانستم.
در این میان زهرا شفیعی، خواهر شهید با چشمانی پر از غم مادر را نگاه میکرد، ادامه حرف مادر را میگیرد و میگوید: برادرم نمونه بود، به فکر آرامش و آسایش دیگران بود به غیر از خودش. قبل از آخرین سفرش همه کارهای خرده ریزمان را انجام داد و انگار برای رفتن عجله داشت.
وی ادامه داد: وقتی دلنوشتهها و خاطرات دوستان برادرم را میخوانم غبطه میخورم که چرا محمود را زودتر نشناختم. تکه کلامها و مهربانیاش هر روز در خانهمان تکرار میشود. یاد و خاطرهاش همیشه در ذهنمان است.
این دردانه خواهر شهید تصریح کرد: همزمان با سفرم به کربلا، محمود به سوریه رفت و به همه ما گفت که عازم مشهد است. زمانی که کربلا بودم، آخرین صحبت تلفنی را انجام دادیم که گفت آرزویم شهادت است، برایم دعا کن.
در ادامه خواهر به سجادهای که جلوی در پهن بود اشاره کرد و گفت: این سجاده محمود است، زمانی که در منزل جلسه قرآن و هیئت داشتیم، وقت نماز میشد، نماز جماعت برگزار میکرد.
در ادامه دوستان شهید یک به یک از خاطرات شهید شفیعی میگویند. مصطفی محمودی از سفر پیادهروی اربعین شهید و فداکاریهایش گفت: در این سفر اتفاقات بسیاری افتاد تا جایی که مدیران اصلی سفر، زائران را رها کردند که در این شرایط محمود مدیریت را برعهده گرفت و علی رغم اعتراض زائران که بر این تصور بودند محمود مدیر دولتی است و برای مدیریت پولی دریافت میکند اما خدمات بسیاری را برای زائران انجام داد تا کمترین سختی را در سفر داشته باشند و بی نظمی مدیران را بهبود بخشد تا جایی که پس از سفر زائران زمانی که متوجه شدند محمود هم یک زائر بود و برای رضای خداوند کمک کرد، شرمنده شدند.
وی بیان کرد: محمود همیشه برای کمک به مردم مناطق محروم پیشتاز بود و همه عمرش را در این راه جهادی گذراند. محمود پیش از آن که یک فرد باشد، یک سبک زندگی بود.
در ادامه وصیتنامه شهید توسط یکی از دوستان شهید خوانده میشود. گرچه خانواده پیشنهاد دادند تا یکی از برادران شهید که صدایش شبیه شهید است، قرائت شود که در نهایت به دوست شهید واگذار شد.
در ادامه شهرام علیپور، قاری برتر قرآن به تلاوت سوره تین پرداخت و مادر با شنیدن آیات انگار کمی آرام شده بود اما چشمانش همچنان بغض داشت.
در پایان بازدید، رحیم قربانی به نمایندگی از جامعه قرآنی، لوحی را تقدیم خانواده شهید میکند، سپس عکسی یادگاری در تقویم دل این خانواده قرآنی ثبت میشود.
همگی خداحافظی میکنیم و از خانه خارج میشویم. آسمان هم آرام شده بود مثل پدر و مادر شهید شفیعی. خبری از باران نبود. خاطره دیدار با خانواده شهید شفیعی را در بهترین روز اردیبهشتی خدا به ثبت میرسانیم و برای این خانواده قرآنی طلب صبر میکنیم.